شَــبدیــز 🌑

... اِی راه نِمایَم دَر سَرگَردانی

شَــبدیــز 🌑

... اِی راه نِمایَم دَر سَرگَردانی

شَــبدیــز   🌑

قبل هرچیز بگویم که : من آنم که شبی
تا لب پنجره رفت و به اتاقش برگشت...




🧷بماند به یادگار ۱۴۰۲_۱۳۸۶

آخرین مطالب

پیوندها

سلام ...

نمیدونم بسته چندمه که می رسه .... 

ولی یهو دلم خواست این کتابو بین کتابای رسیده معرفی کنم ...

همینطور که می بینید : 

📚 ارباب و بنده 

📜 نویسنده : لیوتالستوی 

📝 ترجمه : سروش حبیبی 

🖨 انتشارات : چشمه 

💰 قیمت : ۷۰ هزار تومان 

📑 چاپ سیزدهم 

 پیداست دوباره ادبیات روس رو دارم معرفی میکنم و عکس جناب تالستوی عزیز هم روی جلد مشخصه...

این کتاب ضمن اینکه زیبایی قلم جناب تالستوی رو داره یه ترجمه عالی از آقای "سروش حبیبی" داره که وقتی میخونید حال و هوای ادبیات قدیم ایران و حکایت های قدیم تو ذهنتون تداعی میشه و به راحتی با متن ارتباط می گیرید ...  بسیار کم حجم ۸۷ صفحه داره... 

بخونید و از شروع جذابش لذت ببرید 🪻

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ اسفند ۰۲ ، ۲۱:۵۶
حدیث سامی

آن موی سیاه ،، چنگ باید بخورد !

از خون من و تو رنگ باید بخورد 

در سجده به دوست ،، راز زیبایی هست 

هر روز سرت ،، به سنگ باید بخورد 

#مجید_افشاری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ اسفند ۰۲ ، ۲۳:۱۰
حدیث سامی

یه وقتایی توی موقعیتایی قرار میگیری که چیزای ساده زندگیت برات میشن حسرت ... یاااا نمی دونم دقیقن چه اسمی روش بذارم ...

دلم تنگ روزایی هست که وقت خونه تکونی اتاقمو تمیز میکردم و قبل از اذان مغرب کارو تموم میکردم و با یه حس دیگه نمازمو میخوندم ... حس اتاقم ... اون نور عجیب اتاقم از پشت پرده 

این روزا هیچ لذتی از هیچی نمی‌برم... !!

جایی که زندگی میکنم از اول حس زندگی نداشت ... حتی با تغییر دادن وسایل هم اون اتفاقی که تو دلم باید بیفته نمی‌اُفته ...

لابه لای همه کتابام یه استرس مزخرفه که نمی‌ذاره لذت ببرم از خوندنشون ... یه حس بد و تنگ ... یه چیزی مثل کاش الان اینجا نبودم ...

دلم واسه فرار از مهمونای عید تنگ شده !

اینکه مجبوری الان میزبان اجباری باشی !! کسایی رو ببینی که ازشون خوشت نمیاد و بدتر از همه بهشون وسواس داری !!

یا آدمای فضول و مزاحم ... 

اینکه درک نشی ... آخ درک نشی و بهت هزارتا انگ بزنن ...

پشتت خالی باشه که هیچ یه سنگ صد تنی هم بذارن رو سینه ات و بگن زندگی کن ...

 

۹ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ اسفند ۰۲ ، ۱۹:۱۳
حدیث سامی

همه کسانی که به شما ،،

نزدیک می شوند ...

دوستتان ندارند !!

بعضی ،،

نمی توانند 

از دور شلیک کنند ....

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ اسفند ۰۲ ، ۲۳:۰۳
حدیث سامی

تو زیباترین حُزن من بودی ‌‌‌...

عزیزترین زخمم بودی ؛

و اینکه با افعال گذشته از تو یاد می کنم ،،

غم انگیز ترین شکل انقراض است که برگزیده ام ...!!

_حمید سلیمی_ 

۱۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ اسفند ۰۲ ، ۱۴:۱۷
حدیث سامی

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ اسفند ۰۲ ، ۲۲:۲۱
حدیث سامی

#حسین_جنتی

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۰۲ ، ۱۲:۳۳
حدیث سامی

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ بهمن ۰۲ ، ۰۲:۱۰
حدیث سامی

نمی دونم به اخبار حوادث و جنایی علاقه دارید یا نه !! 

اما ما از بچگی علاوه بر کتاب خیلی روزنامه و مجله میخریدیم... 

و من بلافاصله می رفتم صفحه جنایی و تمام اخبارشو ریز و درشت دنبال می کردم و اگه دنباله دار بود شماره بعدیو از دست نمی دادم !! 

این ماجرا ادامه داشت تاااا راهنمایی من، که بابام گفت دیگه حق ندارید روزنامه بگیرید 😁 آخه با خواهرم می نشستیم درباره تمام اتفاقا صحبت می کردیم و منم با آب و تاب برای بابا مامانم می گفتم همین شد حساس شدن که نکنه مخرب باشه و ترسو و شکاک بشیم 🙃🧐

تا اینکه روزنامه خریداری می شد اما می رفتیم طبقه پایین خونمون یواشکی می خوندیم و همونجا هم قایمش می کردیم ... 

سالای ۸۰ تاااا ۸۹ هم که ماجرای شهلا جاهد تیتر یک روزنامه ها بود مگه میشد دنبال نکرد ؟؟  

 اما این خبرا نه تنها مارو ترسو نکرد که محتاط کرد ... به شدت حواسمون جمع بود . از دست کسی چیزی نمی گرفتیم . وسط راه هر مقصدی،، از میانبرو نمی دونم اینجا خونه خالمه بیا بریم آب بخوریم و امروز با دوست پسرم قرار دارم بین راه تو فلان کوچه بیا بریم نامه بگیرم و اینجور جاها اصصصصلن نمی رفتیم. ... و همون اول می گفتیم نهههه... هرکار دارید خودتون تنهایی برید ... بعدم بدون ذکر نام به خانواده می گفتیم این اتفاق افتاده که دردسر نشه و با اون آدم دیگه بیرون نمی رفتیم ... 

الان خاطره های بامزه زیادی یادم افتاد از بچه های مدرسه 😏🤭 چه اتفاقایی چقدر سرشونو کلاه میذاشتم که سر در بیارم تو نامه هاشون واسه پسرا چی می نویسن !! خداجون ببخشم😑😎 

خلاصه که اخبار جنایی هنوز جز علایقمه... و امروز با یه پرونده قدیمی که بازم مربوط به سالای ۸۰ بود اتفاقی برخوردم قبلن خونده بودم خبرشو... دیدم مستندی ازش ساختن از اونا که دوست دارم و خود قاتل مو به مو میگه چی شد و چکار کرد ...

مستند مهین " مهین قدیری اولین قاتل سریالی زن ایران " 

 از لا به لای نقاشی و اشعار نرم و لطیف پروین اعتصامی یهو رفتم مستند جنایی ببینم ... البته بی ربط هم نبود چون موضوع فراخوان "زن" هست ... و از بس چند وقته دارم به یکی از موضوعا فکر می کنم و جواب نمیگیرم انگار خدا خواست سر راهم بذاره که به جواب برسم!! 

اگه بخواید ببینید هم توی فیلیمو میشه دید هم آپارات ... منم از تلویزیون دیدم که واضح باشه 🤓 ...با وجود اینکه بارها خونده بودم این پرونده رو اما با حضور خود قاتل با اون چهره و هوش به شدت منقلبم کرد... یعنی هر ماجرایی واقعن در نوع خودش می تونه عجیب ، غمگین و شاید ترسناک باشه ... هرچند آگاهی که میده رو نمیشه نادیده گرفت.

۲۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ بهمن ۰۲ ، ۱۷:۴۱
حدیث سامی

شده به اتفاقای جدید زندگیتون عادت نکرده باشید؟؟ 

به محیط جدید... ؟‌

تنها جایی که توی خونه ام بهم آرامش میده پشت میز خودمه که قبلن توی اتاقم بود ... مهمترین نقاشی هامو پشتش کشیدم... 

تمام شعر و متن هام جز پشت میزم اتفاق نیفتاد ... گاهی که پا میشم واسه خودم چایی بریزم یاد تموم روزای قبلم می افتم که از اتاقم می رفتم آشپزخونه و برمی گشتم  . یه چیزی تو دلم کنده میشه ... حس خوب و بد توامان که هم باعث لبخندمه هم خیس شدن چشمام ... چه روزایی بود و نمی دونستم ... 

من پشت این میز بزرگ شدم . خودمو پیدا کردم . 

الان دوباره دارم پشت همین میز نقاشی می کنم . می نویسم . میخونم ... 

اما کاملن گیر کردم .... شده یه چیزی رو بدونید چیه ولی نتونید توضیحش بدید ؟؟؟ من الان تو همین حالم هم میدونم هم خنگ ترین عالمم ... 😑 

نمی دونم بپرسم اینجا یا نه .... 🤔

نظرارو تایید نکردم پیشاپیش ببخشید ... ⚘️

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ بهمن ۰۲ ، ۱۳:۲۷
حدیث سامی